معرفی تفسیر سوره یوسف قدر و کوثر

«كه بر اساس احسنالقصص يوسف ساعتهاي» ذكر شده در دفتر، عنايت رباني نيمه شبي و سحري بوده است، از پنجشـنبه 5/7/1386، روزآغاز و به ولادت لطف و امام حسن عنايات مجتبي، حضرت نوشت نحـقاﷲ آندر در سـاعت 11نجف آباد سهش نبه ش ب 4/10/1386، همزمان با روز ولادت حضرت مسيح، به پايان يرسد، اين اثر سالها بعـد تايپ شده و از مهر 1398، صفحه آرايي آن آغاز و شـنبه 6/2/1399، برابر با 1 رمضان 1441، به لطـف حضـرت رحمان و رحيم به پايان رسيد و اكنون در اختيار طالبـان معرفت است.

تفسرسوره یوسف

اين مبارك سوره، كه نيكوترين اسرار آفرينش خداوند است و ايـن « احَسنَ الُقصَـَص»، نشانههايي از كتاب آشكاراي آفرينش خداوند و قرآنِ حضرتش، بيان ولايتِ مطلقـه ي حضرت حقاﷲ، براي بندهي خاصاش1، است، كه بدان جهت «اشرفَُ الاَنب اء و الَم رُسلَنی»، را به حضرتش، عنايت فرمـود ، همـان كِـه از ويژگـان درگـاه حضـرت ابـوبي اسـت و حضرتحقاﷲ از محبتش كه «يحُ ِبُّهمُ وْ يَحُبُّونهَ2»، است، چنان قلب مباركش را پر كرده كه «ليسََْ كمَ ِثلْ ِه ِ ءْ3»، مقامش بود و اين سخن، سخن قلب است نه سخن زبان:
دلــــي ديــَــرم خريــــدار محبــــت كـز او گـرم اسـت بـازار محبـت لباســــي دوخــتم بــر قامــــت دل ز پــــود محنــــت و تــــار محبــــت4

1 منظور رسول اكرم، است.
2 سوره مائده (5)، آيه (54)، اول او ما را دوست ميدارد، تا بعدها ما او را دوست بداريم.
3 سوره شورا (42)، آيه (11)، «همانند او چيزي نيست».
1 بابا طاهر عريان، دو بيتيها، دو بيتي شماره (5)، سطر (1 و 2)، گنجور.

مقدمه‌ای بر قدر و كوثر

سحر كه از خواب بيدار شدم قصدم حضور قرآنِ كريم و بنام «بسِمْ اِﷲَّ ِ»، بود و سـورهي قدر و كوثر در نظِر، كه اين دو يعني خيرات بي پايان حضـرت  «اﷲَّ الُصَّمدَ»، و «صمَدَ تَّ»، به قدر يعني «ليلَةَْ القْدَرْ ِ»، است، چون قرآن در شب قدر نازل شـد و «تنزَََّل الُمْلَا ِك ةَ وُاَلرَُّوح ُ»، در شب قدر بود و كيست كه نيازمند نباشـد؟ و «صـَمدَ تَّ»، پـر از بـي نيـازي اسـت كـه حضرت حق از همه بي نياز است و خلقاش نيازمندش و خَيرات شب قـدر بـي پايـان و تـو نميداني شب قدر چيست. شبي كه «الروح»، بزرگ ملائكه نازل ميشود.
سورههاي قدر و كوثر يعني خيرات عرشي كه حضرت « هو اب1»، يعنـي همـان خداونـد بسيار بخشنده، به آدميان، انسان‌ها و كل ِنظـام وجـود عنايـت كـرد، يعنـي كتابـت نمـود، يعني: «نو اَلقْلَ مَ وِمَايسَطْرُوُن2». اما تا معلم و شاگرد نباشد، كلمه و حرفي پديد نيايد و تمـام نظامِ وجود كلماتاﷲانـد: «هوُ اَﷲَّ الُخْال ِق اُلباْرئِ الُمْصُـَ ِّور3»، كـه خداونـد خـالق، بـر بسـيط آفرينش، يعني بر گسترهي آفرينش ترسيم و تصوير نمود و در حقيقت نوشـت از عـالَ م و آدم. معلم اصلي كه حضرت حق است، از آدمي سوال ميكنـد : آيـا چنـين پنداشـتيد كـه 1 «وهَّاب»، صيغهي مبالغه و از ريشه‌ي «وهَبَ »، به معناي كسي است كه زياد اموالش را به ديگران مي‌بخشـد . خداونـد وهـاباست زيرا نعمتهاي فراواني به بندگانش ميَ‌بخشد.
2 سوره قلم (68)، آيه (1)، «ن، سوگند به قلم و آنچه با قلم مى نويسند».
3 سوره حشر (59)، آيه (24)، « او اﷲ است، كه آفريننده و پديدآورنده و صورتگر است».
,- تفسير سوره يوسف، قدر و كوثر

شما را به عبث آفريـديم؟ » أفحََسَبِتْمُ أنْمََّاخلَقَنْاكمُ عْبثَاًَ و أَنكََّمُ إْليِنَاْلاترُجْعَوُن1«؟ و بـه مـا رجـوع نخواهيد كرد؟ و در جواب اين سوال، در آيهاي كه از غـُرَرَ2، آيـات توحيـدي ا سـت، از
قول صابران ميگويد: »إناَِّ ﷲَِّ إنوِ اَِّإليِ هَْرِاجعِوُِن3«، »ما (يعني انسانها)، ملك خدائيم و به سوى او باز خواهيم گشت«، يعني همه چيز »ظ لـّی«، يعنـي تحـت فرمـان او و در پنـاه او و زيـر سايهي اوست، از او نشأت گرفتهايم و به او پايان مييابيم و اينگونه »إناَِّﷲَِّ إنوِ اَِّإليِ هَْرِاجعِوُن«، توحيد محض است و به قول عارف قرآنشناس مولانا:
ازجمـــ ـادي مــــ ردم و نـــ امي شـــ دم و از نمــا مــ ردم بــه حيــوان ســر زدم مـــــ ردم از حيـــــ واني و آدم شـــــ دم پس چه ترسم كي ز مردن، كـم شـدم بــ ار ديگــ ر از ملـَــك قربـــان شـــوم آنچـ ه انـ در وهـ م نايـ د، آن شـ وم پ ـس ع ـ دم گ ـردم، ع ـ دم چ ون ارغن ـون گويــــدم كــــه انّااليــــه راجعـــ ون4

سورههاي قدر و كوثر يعني كثرات نعمتهاي حضرت حق بـه قـدرِ عنايـتاﷲ اسـت و در خيرات به هزاران هزار ميرسد و هزار در ادبيات عرب يعني بينهايـت و هـر خيراتـي كه خداوند به حضرت خاتم، دهد، به قدر سختي است كه حضرت، كشـيده اسـت و برترين نعم معنوي رسولاﷲ، دخترش فاطمه، ام ابيهاست و فاطمـه ، »كـوثر«، يعنـي خير كثيري است كه خداوند به ماننـد آن را بـه رسـولش ، نـداده اسـت و علـي ، هـم »قدَرْی«، است كه به فاطمه بنت اسد5، داده شد، كه علي، در كل عالم پيدا نميشود و

1 سوره مؤمنون (23)، آيه (115)، »آيا چنين پنداشتيد كه ما شما را به عبث آفريديم و به ما رجوع نخواهيد كرد؟«.
2 برگزيدههاي عالي، مرواريدهاي بهتر و برگزيده.
3 سوره بقره (2)، آيه (156).
4 بلخيجلالالدينمحمد معروف به مولوي، مولانا و رومي، برگزيده مثنوي مولوي نسخه نيكلسـون، انتشـارات ناهيـد، دفتـر سوم، ص (512)، ابيات (3901 و 3902 و 3905 و 3906 )، نرمافزارمثنويمولوي، مركز تحقيقات كامپيوتري نور.
5 فاطمه همسر ابوطالب و از اصحاب پيامبر، است. او دومين زن و يازدهمين فردي است كه مسلمان شد و اولين زني است كه با پيامبر، بيعت كرد. پيامبر، در كودكي، پدر، مادر و جدش را از دست داد و از 8 سالگي تحت سرپرسـتي عمـويش ابوطالب درآمد و فاطمهبنتاسد در سرپرسـتي حضـرت شـريك بـود. مهربـاني فاطمـه بـا محمـد، چنـان بـود كـه پـس ازدرگذشت او پيامبر، فرمود: امروز مادرم وفات كرد. فاطمه تنها زني بوده است كه در كعبه زايمان كرده است.
مقدمهاي بر قدر و كوثر —
تنها نهجالبلاغهي علي، را كه در نظر بگيريم، در كجاي عالم علي، پيدا ميشود؟ فاطمه، دختر حضرت خاتم، برترينِ آفريدگانِ عنائيت بهِ محمدِ، يكتا گوهرِ درج اقيانوس رسالت است كه به رحمانيت حضرت حق، به »أشَرْفَ الأنب اَِء والمرُسلَ ن یَِ«،كرامت رحماني رحيمي شد و اين از  عناياتاﷲ است، چونكه از صلب علي، و رحم فاطمـه ، يازده امام و مقتداي1، آفريدگان به  عنايتاﷲ زاده ميشوند و همينطور كه رسول اكـرم ، لايـقِ مقـامِ » لوُلُاک لمَا خ لَقَتُ الاَفلاک2«، اسـت، مقـامي كـه خداونـد دربـارهاش فرمـود: »اي محمد اگر تو نبودي اين عالم را نميآفريدم«، دخترش مانند پدر با  عبوديت خالصانه، كه
» لوِ جَ هْاِﷲَّ «، يعني ﷲ است: »إنمَِّانطُعْمِكُ مُلوِْجَ هْ اِﷲَّلِانرُيِد مُنِكْ مُجْ زَاءً ولَاِشـُكوُرا3«، بـه همـهي
بندگان خدا روزيهاي دنيايي و بخصوص آخرتي،آنهم مقـامِ »ع نـد اَلهی«، را، در جـوار حضرت دوست همـهي خلـق، بـه اذناﷲ بخشـيده و مـي بخشـد؛ كـه بـه فرمـايش اسـتادم حسنزادهآملـي: »از طـرف »ربُّ الع زِةَ«، پروردگـار عـزت و سـرافرازي در قيامـت خطـاب ميشود، چشمهايتان را بپوشيد تا حضرت فاطمه، به اذناﷲ تجلّيّ خدائي كند«.
يعني نامحرمان و آزاردهندگان به فاطمه، از ديدار و عنايـات دختـر پيغمبـر اسـلام ، محرومِاند و فقِط فرزندان از نسل فاطمه، نگران نور مادرشان هسـتند و بهـره مندنـد . امـا عارفان به حق فاطمه، نيز فرزند ايشاناند و فاطمه، مادر آنهاسـت و محبـت فاطمـه، فرزند  محمد، با خون و شير مادران پاك و پدران پاك عجين است و آنان نيز بهـره منـد از عنايات اويند، كه دوستداران تو و پدرت نيز مطيعاند و تحت فرمان: »چشم بر حكـم و گ وش ب ر فرم ان«؛ ك ه ت و، پ در، م ادر، ش وهر و فرزن دانت همگ ان معص وم از خط ا و فرمانبردار حضرت حقايد و پدر و شوهرت همه معصومِ به عصمت كبريايند و خدا، پـدر و شوهرت دوستدار تو هستند اي فاطمه.

1 مقتدا يعني پيشوا، كسي كه مردم از او پيروي ميكنند.
2 حديث قدسي اقتباس از: علامه طباطبائيسيدمحمدحسين، الميزانفيتفسيرالقـرآن، انتشـاراتجامعـه مدرسـين ، ج (1)، ص
(152)، نرم افزار جامعالتفاسير نور، مركز تحقيقات كامپيوتري نور.
3 سوره انسان (76)، آيه (9): »و گويند ما فقط براى رضاى خدا به شما طعام مىدهيم و از شما هيچ پاداشى نمى طلبيم«.
!!” تفسير سوره يوسف، قدر و كوثر

فاطمه، قرآن ناطق و »س رُِّ اﷲّ ِ«، آفرينش اسـت ، چـون وقتـي در خانـه بـود و در همـان هنگام قرآن كه همان سرآفرينش است، در مسـجد به پيامبرخـدا ، نـازل مـي شـد ، وقتـي علي، نزد فاطمه، باز ميگشت و ميخواست وحي نازل شده را به فاطمه، بگويـد ، فاطمه، ميفرمود: من املاء ميكنم، شما بنـويس، فاطمـه ، قـرآن را امـلاء مـي كـرد و علي، همان وحي را مينوشت، يعني در همان زمان كه قرآن بر پيامبر، نازل ميشد، بر فاطمه، هم نازل ميشد. پس اگر گفتيم فاطمه، قرآن است، عجيب نبوده است. در چنين خانهاي كه بر زنِ خانه قرآن نازل ميشـود، كارهـاي داخـل خانـه بعهـده فاطمـه ، است. حمل رنجهاي درون خانه مانند تربيت فرزندان، آوردن آب، آرد كردن جو، پختن نان براي فرزندان، شوهر، فقرا و ايتام1، و … و همهي اينهـا تحـت نظـر همسـر و كارهـاي بيرون از خانه به عهدهي شوهر، شوهري كه براي مخارج زندگي حتـي از يهـود و انصـار در قبال انجام كار براي آنان قرض ميگرفت، مثل آبكشي، كشاورزي و كارهاي ديگر.
باز در محضر سورهي قدر و كوثر قرآن هستيم و آنچه يكتاي آفرينش عنايـت فرمايـد .
صبحِ صادق، به صدقِ دل، سحر خيزانِ دلدادهي خداي » نورالُنور«، حضرت »ربَّ النـّور«، نور قرآنيش را به حضرت خاتم، عنايت كرد و آفرينش نور باران شد، كه اسرار قرآنـي را هميشه به خصوص در ماه رمضان و شب تقديرات آدم، انسان و دايرهي وجود، عنايـت كرده و عالَم و آدم متاع2، خويش نمودند: »تا كه قبول افتد و كه در نظر آيد3«؛ تـازه ايـن آدمِ خطاكار است كه فريب شيطان خورده و فرمـان » اهِبْطِـُوا4«، را شـنيد و او را از مقـامِ بهشتيِ سايهي جنات عدن (باغهاي بهشت)، فرود آوردند و ذلّت اولين وآخرينش نصيب شد و پيروانش را سهمِ كمتري نيست.
گفتيم كثرات نعمتهاي خداوند به قدرِ  عنايتاﷲ است كه هر خيري به اندازهي لياقت

1 در سوره انسان آمده است.
2 متاع يعني كالا و منفعت.
3 حافظ شيرازي شمسالدين محمد، بختياريپژمان، لسانالغيبحافظشيرازي، نشرابنسينا، چاپ ششم، ص (226)، سطر (6).
4 سوره اعراف (7)، آيه (24)، »فرود آئيد«.
مقدمهاي بر قدر و كوثر “!”
و استعداد انسان در مهبِط (جاي نزول)، علمُاﷲ، به صورت انزال يا تَنزيل صادر ميشود:
رگ رگست اين آب شيرين و آب شـور در خلايــق مـ يرود تـ ا نفـ خ سـ ور1

»قدَرْ«، به معناي اندازه و تقديرات آفريدگان است. در حقيقت چون چرخش نظام عدل الهي به قضا و قَ در است، لذا خداوند با رب وب يـت، خالقيـت، رازقيـت و مصـوريت خـويش نظام هستيش را آورده و اداره ميكند كـه: »ه وُاَﷲَّ الُخْال قِاُلباْرئِ الُمْصُ ِّوَر لُهَ اُلأْسَمْاء الُحْسُنْى 2«، پس به قدرت و  مشيت خداوند است كه همهي نظـام آفـرينش و آفريـدگان در چـرخش قضائي قدري خداي يكتا آورده و اداره ميشود.
پس كوثرِ عنائيِ حضرتِ حق، كه به لطف رباني (ربوبيت حضرت حـق)، يكتـا خـداي آفرينش كه »ليسََْ كمَثِلْهِ ءْ3«، است، به پيامبر، عنايت شد و سورهي قدر نيز همين طور است. كريما به آفريدگانتَ از عنايات رب ـاني و رحمـاني ، آنچـه دانـي، آن ده، كـه آدم و انسان مختار است و  عباداﷲ را هر يك اندازه و ليـاقتي اسـت، كـه ايـن انـدازه و ليا قـت را خود انسان با اختيار خود بر ميگزيند، كه دست لرزان به مانند دست سالم نيسـت (كسـي كه گناه كرده، مانند معصوم نيست)، لذا به حضرت  محمد، بقدر بندگي، خـاتم بخشـي و يتيمنوازيش و … داده ميشود:
چل سال رنج و غصه كشيديم و عاقبـت تدبير ما بدسـت شـراب دو سـاله بـود4

از يتيمي و چوپاني گوسفندان آغاز، تا بتواند با عنايات پروردگـارش ، عـرب جـاهلي و عالَم انساني را از انحرافات غير قابـل تص ـور و نفَْـسِ واهمـهي مسـو لِّه5، و گرفتـاري هـاي
شيطان با رحمت رحماني و رحيمي به رحمتهاي  حضرت واهب و نفَْس مطمئنه راهبري

1 بلخيجلالالدينمحمد معروف به مولوي، مولانا و رومي، برگزيده مثنوي مولوي نسخه نيكلسـون، انتشـارات ناهيـد، دفتـر اول، ص (36)، بيت (746)، نرمافزارمثنويمولوي، مركز تحقيقات كامپيوتري نور.
2 سوره حشر (59)، آيه (24)، »او اﷲ است كه آفريننده و پديد آورنده و صورتگر است، او اسمايى حسنايى دارد«.
3 سوره شورا (42)، آيه (11).
4 حافظ شيرازي شمسالدينمحمد، بختياريپژمان، لسانالغيبحافظشيرازي، نشرابنسينا، چاپ ششم، ص (209)، سطر (2).
5 اين قوه، رئيس قواي حيواني و جزئي است و تمام افعال قواي جزئي، مانند ادراكي و تحريكي متعلق به اوست.  هقو ي وهم وسيله و راه نفوذ شيطان به نَفسِْ آدمي است، هر چه وهم بيشتر از عقل بر انسان غلبه داشت، تسلط شيطان بيشتر مي گردد.
#!” تفسير سوره يوسف، قدر و كوثر

فرمايد. خداوند پيامبرش را نخسـت دوسـت مـيداشـت و بـه همـان امـيِ درس نخوانـده ميگويد: جبيب و محبوبم محمد.
استادم حسنزادهآملي ميفرمودند: »اگر تمام ارسطوها، سقراطها و افلاطون هـاي عـالم را يكجا جمع كننـد و حضـرت خـاتم ، در ميـانشـان ، همـهي آنهـا نسـبت بـه حضـرت خاتم، م اُ ياند.
همهي كوثر عنائي حضرت »و هَـاب«، بـه پيـامبرش حضـرت محمـد ، بنـدهي درگـاه خويش، به قدر زِحماتِ و رنجِ هـاي فـراوان اوسـت، آنگونـه كـه پيـامبر اكـرم ، هميشـه ميفرمود: »ماَأوُذ ينبَ يٌَِمثلْ مَاَأوُذيتُ 1«، »هيچ نبى آن مقدار ايذا (اذيـت و آزار)، نيافـت كـه من يافتم «، و نيز به اندازهيِ ملكات اخلاقي عظيم و عنـائي حضـرت حـق بـه رسـولاﷲ، است: » وإَن كََِّلعَلَىخلُقٍُ عظَيم2«، همانها كه خداوند مـي فرمايـد » تـو ملكـات اخلاقـى بـس بزرگ و عظيمي دارى كه بر آن مسلطى«.
خداوند ميفرمايـد: »و مَامحُمََّ دٌإ لِارَّسَ وُلٌقدَ خْلَتَْ م نِقْبلَْهِ اِلرُّسلُ أفُإَ نَِمْاتَ أوَ قْتلُِ انَقْلَبـَْتمُ عْلـَى أعَقْابكِمُ وْ مَ نَينْقَْلَ بِعْلىَعقَبِيهَْ فِل نََيضَْرَُّ اﷲَّ شَيَئاًْ و سَيَجَزْيِاﷲَّ الشَّاكرِيِن3«، »و محمد نيست مگـر پيغمبرى از طرف خدا، كه پيش از او نيز پيغمبرانى بودند و از اين جهان درگذشتند، اگـر او نيز به مرگ يا شهادت درگذشت، باز شما به دين جاهليت خود رجوع خواهيـد كـرد؟ پس هر كه مرتد شود، به خدا ضررى نخواهد رسانيد و خود را بـه زيـان انداختـه اسـت و هر كس شكر نعمت دين گذارد و در اسلام پايـدار مانـد، البتـه خداونـد جـزاى نيـك بـه اعمال شكرگزاران عطا خواهد كرد«.
صبح خيزي و سلامت طلبي چون حافظ هرچه كردم همه از دولت قرآن كردم4

1 مجلسى محمدباقر (علامه مجلسى)، بحار الانوار، 1403، ناشر داراحياءالتراثالعربي بيروت، ج (39)، ص (56)، نـرم افـزار جامع الاحاديث نور 5/3، مركز تحقيقات كامپيوتري نور 2 سوره قلم (68)، آيه (4).
3 سوره آل عمران (3)، آيه (144).
4 حافظشيرازي شمسالدينمحمد، بختياريپژمان، لسانالغيبحافظشيرازي، نشرابنسينا، چاپ ششم، ص (306)، سطر آخر.

مقدمهاي بر قدر و كوثر $!”

الهي از »الوْسَوْا سِالخْناََّ س1«، آن وسوسهگـر نهـاني مـا را رهـائي بخـش و نـور آسـمان و زمين و بلكه نور خـودت » اﷲَّن وُُراُلسَّ ِ ماواتو اَلأْرضَْ2«، را بـه قلـب و سـرمّان عنايـت فرمـا .
كريما از ما خفتگان، دنياي پست را بردار و نور حضرتت را به ما تاريكدلان كـرم فرمـا ، آمين يا » ربّالنوّر«، و اي محـو كننـدهي » مو اَالحْ يَاةالُدُّنياْإلِا مَّتَـا عاُلغْـُروُر ِ3«، كـه غـرور و خوديتها، كر و كورمان كرده، كريما به فقيران درگاه عزت و كـرمات، كرامتـي فرمـا ، كه ما دردمنديم و تو شافي، يا شافي، تمام بيماران جسمي و روحي را از خزانهي كـرمات شفا عنايت فرما، يا كريم، اكرمنا، آمين »ر ِّ بَالعْالمَيِن َ«.

1 سوره الناس (114)، آيه (4).
2 سوره نور (24)، آيه (35)، »خدا نور آسمانها و زمين است«.
آلعمران (3)، (185)، »بدانيد كه زندگانى دنيا به جز متاعى فريبنده نخواهد بود«.

»بسِمْ اِﷲَّ النوّر«

شب قدر شب مقدسي است در آسمانها و زمين و در كل مراتب وجود. شـب قـدر بـه انسانِ كامل و نزول اسرار الهي در وجود او اختصـاص دارد، بـه همـين دليـل خداونـد در
آيه ي ديگري (به غير از سورهي قدر)، فرمـوده اسـت : »إناَِّأنزَْلنَاْه فُيِ ليلَةٍَْ مبُاركَـَة1«، »در يـك شب مباركي ما اسرارِ وجود، يعني قرآن را نازل كرديم«، و اين قـرآن كـه بركـت و خيـر كثير است، لايق مقامِ انسان است، كه در چنين شب مقدسي به انسان كامل عنايت شد.
انسان در ميان كلِ موجودات آفريده شده در عالم، اشرف كل و اَكملِ كل است و اين كمال و اين شرافت و خيراتي كه به انسان عنايت گرديده است، بسيارند و لايق مقـام هـر كسي نيست، بلكه لايق انسانهايي است كه مراتب صعودي خود را از نزول طي كردند و بالا رفتند و امكان رسيدن به اعلاء درجهاي كه انسان امكان رسيدن بـه آن را دارد، يعنـي :
»دناَفتدََلَىَّ (8) فَ قَـابَ قوَسْـَينْ أوَِ أْدَ (9)2«، را فـراهم كردنـد و وجـود انسـان را اينگونـه آفريدند، هيچ موجود ديگري در كمْال اينگونه آفريده نشـده اسـت كـه بتوانـد بـه اذناﷲ خودش را بالا ببرد، سازمان وجودي انسان به گونهاي است كه استعداد  صرف براي نزول و صعود، هر دو را با هم داراست. حال اگر انسان نازل شد و فرو رفت: »أسَفْلَ سَافليِِن3«، و

1 سوره دخان (44)، آيه (3)، »كه ما آن را (كتاب روشنگر، يعني قرآن را)، در شبى مبارك نازل كرديم«.
2 سوره نجم (53)، آيات (8 و 9)، »آن گاه نزديك آمد و بر او (وحى حق) نازل گرديد (8) بدان نزديكى كه با او به قدر دو كمان يا نزديكتر از آن شد (9)«.
تين (95)، آيه (5)، »پستترين مرحله، دركات«.
“!*
دركات دوزخ است و اگر بالا رفت: »أعَلْىَٰ علِِّيِّين َ«، اسـت و فـوقِ ملكـوت  عـالمِ وجـود و عرشي است، بلكه خود عرشِ خداست.
همين انسان كه امكـان رسـيدن بـه اعـلا درجـهي كمـال را داراسـت، از جنبـهي بن يـه ي ظاهري يعني گوشت و پوست و استخوان، در مرتبهي جمـاد ، گ يـاه و ح يـوان اسـت و در اين بنيهي ظاهري در مقامي است كه براي آن ساخته نشده است، يعني هـدف از خلقـت ، انسان جسم او نبود، به بيان ديگر جسم انسان را اينگونه سـاختند، ولـي بـراي جسـمي كـه ساختند روحي نهادند كه آن روح، روح مقدسي است و آن نفخه ي حضرت حـق اسـت.
خداوند دربارهي انسان ميفرمايـد: »چِـون از اسـكلتاش بپـرداختم و از روح خـود در او
بدميدم«: »فإذَِاسَوََّيت هُْوُنفََخَتُْ ف يهِمِ نِرْوُ فقَعَوُالهَ سُاَجدِيِن 1«، »حالا همگـى بـرايش بـه سـجده بيفتيد«؛ يعني تا جسم بود، تا گياه بود و تا حيوان بود وَ موجـودات ديگـر ، قابـل سـجده ي ملائكه نبود، ولي وقتي در ايِن  كالبد و در اين جسم، نفخهي حضرت حق، يعني آن روحِ بقاء را كه »نفَخَتُْ فيهِ مِ نِرْوُ «، و از روح حضرت حق بـود ، دميدنـد ، خلقـت دي گـري بـه انسان داده شد. خداوند تبارك و تعالي در آيه شري فه ديگري وقتي نقل ميكند كه انسـان را از خاك آفريديم و از گل، از نطفه و تطورات نطفه ميگويـد، بعـد از آن مـي فرمايـِد :
»ثمَُّ أنشَْأَناْه خُلَقْاً آخرَ2«، سپس خلقت ديگري به او داديم، كه همان »نفَخَتُْ فيـِ همِـِ نرْوُ «، است و آن خلقت ديگر را وقتي خدا به انسان داد، آنقدر كرامت به انسان عطا شد كـه بـه خودش فرمود: دست مريزاد، چه كاري كردهاي، »مبارك است پروردگاري كـه بهتـرينِ خالقهاست«: »فتبَاَركَ اَﷲَّ أحَُسْ نَالُخْالقِيِن3«؛ و اگر ما انسانها تـا انـدازهاي خـود را شـناختيم
بخاطر دارا بودن همان روح ملكوتي است. خداوند اين روح ملكوتي را به همهي انسانها عنايت كرد و انساني وجود ندارد كه نفخهي روح حق در او دميده نشده باشـد، حتـي بـه

1 سوره ص (38)، آيه (72).
2 سوره مؤمنون (23)، آيه (14).
مؤمنون (23)، (14).

كتاب دوم: تفسير سوره قدر +!”

اشرار و اوباش و سجينيان، هم روح منفوخ حضرت حق عنايت شده است، ولي آنها قـادر به حفظ و تزكيه آن روح خدائي نبودند و نتوانستند آن را بالا ببرنـد ، پـس در آن مراحـل سجيني1، افتادند و فرو افتادند.
اكنون سپاس آن پروردگاري را كه قرآن را در شـب »قـَدرْ«، بـه پي غمبـرش، عنا يـت فرمود و اسرار را به او آشـكارا و روشـن نمـود و آن اسـرار را در مجموعـه ي ا يـن قـرآن
كريم نازل كرد و چنين فرمود: »بسِمْ اِﷲَّاِلرَّحمْن اِلرَّحيِم«، »إناَِّأنزَْلنَاْه فُيِليلَـَْ ةاِلقـَْدرْ«، مـا نـازل كرديم اين قرآن را در شب »قدَرْ«.
سيوطي در ال درالمنثور در تفسـير سـورهي قـدر مـىنويسِـد: خطيـب بغـدادى در كتـاب »تاريخ«، خود از ابنعباس نقل مىكند كـه : »رأ ىََرسَوُل اﷲَُِّ  بنيَِأمُيَ ةَّيَصَْعدَوُن عَلىََمنِبرَْه فِِسآءه ذلكفاِو اِﷲّإليهانماهوم يصيبونهونزلت »إناَِّأنزَْلنَاْه فُيِ ليلَةَْ القْدَ رْ وِمَاأدَرْاك مَاليلَةَْ اُلقْدَرْ ليِلَ ةَْاُلقْدَ رْ ِ خيَرٌْ م نألْفَْ شهَ رٍْ …2«، »پيغمبر، در خواب ديد كه بنىاميه (يا بوزينهگان)، از منبرش بـالا مىروند، اين خواب بر حضرت، گران آمد، پس خداوند به او وحى كرد كه خواب تو دليل بر آن است كه بنياميه خلافت و حكومـت را در اختيـار خـود در خواهنـد آورد، از اين رو خداوند براي آرامش خاطر حضرت، سورهي قدر را بر پيامبر، نازل فرمود«.
قرآن واقعيتي است كه هر چه لازم داريم را داراست، قرآن ايست ندارد و مدام به جلـوميرود و در قيامت هم سير دارد، قرآن را مقامات وجودى گوناگون است، هـر كسـي از آن چيزي ميفهمد، مثل درياست، يكي در آن پا ميگذارد و يكـي هـم مـي رود و غـرق

1 سجين، صيغهي مبالغه و از ماده » سجن« به معناى زندان است، كه براي شديدتر نمودن معنايش به آن حرف ياء اضافه شده است. سجين وادي در جهنم، يا نامي از نام هاي دوزخ در قرآن است. قرآن سجين را جايگاه تكذيب كنندگان قيامت دانسته است و در مقابل، عليين را جايگاه نيكان دانسته است كه در آن از برترين نعمـتهـاي الهـي بهـرهمندنـد. سـجينيان گروهـي هستند كه در عالم »ا لسََت«، به زبان اقرار كردند، ولي به دل منكر  ربوبيت خداوند بودند و بـه همـين علـت در طينـتشـان از عالم سجين است. سجين سفلى روى سفلاى ديگر و يا پستى دو چندان و گرفتارى در چنان پستى است.
2 علامهمجلسيموليمحمدباقربنمحمدتقـي، بحـارالانوار الجامعـه لـدر اخبـار الائمـه الاطهـار، انتشـارات اسـلاميه، ج (58)، ص
(164)، نرم افزار گنجينه روايات نور، مركز تحقيقات كامپيوتري نور.
“!,

ميشود و قرآن را مقامات وجودي گوناگون اسـت از ايـن قـرآن كتبـيِ نوشـته شـده كـهمشاهد ماست، تا قرآن عينى كه واقعيت و حقيقت قرآن است و شهود رسـول اﷲ، اسـت و
همـهي مصـاديق آن : »إناَِّأنزَْلنَاْه فُيِ ليلَةَْ اِلقْدَرْ1«، »إناَِّأنزَْلنَاْه فُيِ ليلَةٍَْ مبُاركَةٍَ 2«، و »إناَِّأنزَْلنَاْه قُرآُنْاً عرَبَياًِّ3«، است و همه اشاره به هويت مطلقه (خود حضـرت حـق)، و ذات مقدسـه (خـود حضـرتحق)، است و قرآن در اين مرتبهي هويت الهيه (يعني موحي اليه بودن)، علمِ  ذات اقـدسِ الهى است كه اسماء و صفات حضرتش (منظور خداوند)، عين ذات اويند.

1 سوره قدر (97)، آيه (1)، »ما اين قرآن عظيم الشان را در شب قدر نازل كرديم«.
2 سوره دخان (44)، آيه (3)، »كه ما آن را در شبى مبارك نازل كرديم«.
3 سوره يوسف (12)، (2)، »كه ما آن را قرآنى عربى نازل كرده ايم«.

كوثررحما

كوثر خير كثير است، سخن از كوثرِ رحمانيِ حضرت خيرِ بـي نهايـت ، حضـرت رحـيم است. بنظر ميرسد كوثر را حضرت خيرآفرين به آفرينشِ عطا كِرد و اين خير كثير را بـه همه و انبياء و مرسلين، عنايت كرده است و به »أشَرْفَ الأنب اَِء والمرُسلَ ن ا شَ«، فـزون تـر از همگان، چون حضرت، اشرف است و آنان قليل و حضرت محمـد ، خيـر بـي منتهـا است و در خيرات بينظير و تمام عاِلمِ وجود از فيضِ حضرِتِ خـاتمِ ، برخوردارنـد كـه خود فرموده اسـت : »إ ِّ لسَتُْ كأحََدَكمُ إْ ِّ أبيَتُِ ع ِندْ رَ ِّبَي و يَطُعْمنُيو يَسَقْين ِي1«، » مـن مثـل هـيچيك از شما نيستم، زيرِا كه من پيوسته دِر حضور و ضيافت پروردگارم به سر ميبـرم و اومرا اطعام و سقايت ميكند، من هميشـه در آغـوش خـدا هسـتم2«، و ايـن خيـرات عنـائي حضرت حق، دم بهدم و پيدرپي از جانب حضرت خاتم، به آفرينش ميرسد.
اي محمد به تو مقام رسالت را داديم كه خير كث يـر اسـت ، خاتم يـت را داد يـم كـه خيـر كثير است، »أشَرْ فَاِلأنب اَِء وِالمرُسلَ ن یَ«، را داديم كه خير كثير اسـت ، قـرآن را داد يـم كـه خير كثير است، معراج را داديم كه خير كثير است و ايـنهـا شـماره نـدارد ، ا يـنهـا همـه خيرات كثيراند و حضرت فاطمه، را به تو عنايت كرديم كه خ يـر كث يـر اسـت و معـادل همهي آنهاست، چون فاطمه، فـوق همـهي آن خيـرات و دون رسـولاﷲ، اسـت ، كـه

1 قواميشيرازيصدرالدين محمدبنابراهيم معروف به صدرالمتالهين و ملاصدرا، تفسيرالقرآنالكريمصدرا، انتشـارات بيـدار، ج (4)، ص (384) و (5)، ص (49)، نرم افزار جامعالتفاسير نور، مركز تحقيقات كامپيوتري نور.
2 يعني پيدرپي در حال دريافت خيرات هستم.

“&*

قرآن » موُ ال ه«، (وحي شده)، است و به فاطمه، هم وحي ميشـود. پـس ديگـر كـس كه اَحَسن است، حضرت فاطمه زهرا، ام ابيهاست، كه اين دخترِ عنائيِ حضرت رحمـن و رحيم، گوئي كه اسماء غير مستأثره و اسرار را يكجا جمع كرده اسـت و حضـرت حـق بابت اين عنايت به اشرف انبياء و ائمهاش لطف فرموده است و شـوهرش علـيِ والا، و يازده فرزند معصومش، همگي امام برحقاند و دگر مدعيانِِ غاصب1، راهشان ضلالت است نه هدايت، چون وحي را خداي رحمن و رحـيم بـه پـدر فاطمـه ، عنايـت فرمـوده است، نه به مدعيان جاهل و غافل، چون آنان هم غاصباند و هم ظالمِ به زهراي معصومه و مظلومهي طُهر، كه پدرش رسول خدا، اشرفالحسن، اشرف زيبائي هـاي حضـرت حق شده بود.

1 منظور ابوبكر، عمر، ابوعبيدهجراح، عثمان و همهي دشمنان علي است.
اين كتاب در 209 صفحه به چاپ رسيده است.

مطلب پیشنهادی

معرفی نکاحات در کل آفرینش

از آنجا كه مسأله نكاح، از مسائل بسيار مهم است كه به آن كمتر توجه …